۱۳۸۷/۱۱/۰۷
رسوم سنتی و باورها
رسوم سنتی و باورها
1- جشن خرمن
»» از زمان قديم، هر ساله وقتي خرمنها جمع شد جشن خرمن در روستاهاي اين خطه برگزار ميشود. اين آيين هنوز هم در بعضي از روستاها وجود دارد. اول سرنا و دهل در ميدان روستا شروع به نواخته ميشد. زماني كه اهالي و بخصوص جوانان و نوجوانان جمع شدند، گروه نمايشي وارد شده و دايرهاي تشكيل ميدهد. سپس با حركات دست و پا، بيل زدنبذر پاشيدن، چهار شاخ زدن و در كيسه كردن گندم را به نمايش ميگذارند.
2- مراسم آييني چند نفـره
»» شهراين مراسم محلي، در ازدواجها و ختنهسوران برگزار ميشود. در اين مراسم ابتدا سرنا و دهل شروع به نواخته ميشود و آنگاه گروه نمايشي وارد ميدان شده و دايرهاي تشكيل ميدهند. ابتدا رقصهايي انجام ميدهند كه شبيه حمله و دفاع است و بعد با چوبهايي كه در دست دارند با چرخشهاي خاص عدهاي چوبها را به سمت عدة ديگر به صورت حمله جلو ميبرند و آنها به دفاع از خود چوبهاي آنها را پس ميزنند. و به اين ترتيب رقص را ادامه ميدهند.
مراسم نمايشي دو نفره در اين مراسم نيز ابتداء دو نفر با دو چوب در دست وارد صحنه مي شوند. همراه با صداي سرنا و دهل به نمايش مي پردازند . اين نمايش را با حركات آكروبات ،سرپا ،درازكش ونشسته ايفاي نقش مي كنند. دراين نمايش چوبها مي توانند حكم دو شمشير راداشته باشند.
3- نمايش دوره
»» اين نمايش رزمي بوده وبا حضور شش الي بيست نفر ميشود . نما يش ازقديم الا يام بوده ونشان مي دهد مردان چگونه در وضعيت نشسته با تير و كمان دفاع ميكنند و يا چگونه به هنگام حركت كلاغ پر ميكنند و يا به هنگام درازكش چگونه سينه خيز ميروند. در اين نمايش نيز سرنا و دهل نقش مهمي ايفاء ميكنند.
4- شوخني (مناجات)
»» در گذشته مردم درماه مبارك رمضان يكديگر را جهت خوردن سحري بيدار ميكردند براي اين كار بر پشت بامها ميرفتند و با كوبيدن چوبي به پيتهاي حلبي ديگران را از رسيدن سحرگاه آگاه ميساختند. كساني كه از صداي خوشي بهرهمند بودند، بالاي بام ميرفتند و اشعاري را بلند،بلند ميخواندند.
اكنون اين اشعار توسط بلندگو مساجد به گوش مردم ميرسد.
5-باران خواهـي
»» در گذشته در بعضي از روستاها وقتي باران نميباريد، بچهها جمع ميشدند و كله الاغي را به سرچوبي بسته و در كوچهها براه ميافتادند وشادي كنان به در خانهها ميرفتند و دستزنان ميخواندن : «كله خر، هيزم بخر.»صاحب خانه بيرون ميآمد و به بچهها يك دسته هيزم ميداد بچهها بدين طريق مقدار زيادي هيزم جمع ميكردند. كله الاغ را در بالاي تپهاي آتش ميزدند و خاكستر آن را در چاه آب كه خشكيده بود ميريختند تا باران بيايد و قناتها پر آب شوند.در بعضي ديگر از روستاها بجاي هيزم، آرد جمع ميكردند و به يكياز زنهاي روستا ميدادند، او با آن ناني گرد به نام « فطير» ميپخت بچهها نانها را بالاي تپهاي رها ميكردند.نانها به سمت پائين تپه ميغلطيدند و بچهها دوان دوان و با شور و شوقي خاص به طرف آنها يورش ميبردند تا نان بيشتري نصيبشان شود. قابل ذكر است به هنگام جمع كردن آرد، دست زنان ميخواندند:
« بارونكو، بارون كو، ورچوچوپوناكو، ورشاخ حيوونا كو، وربيل دهقووناكو صدمن گندم بزير خاكه، ازتشنيا هلاكه، گلهاي سرخ لاله، از تشنيا مناله»
6 ـ چوله قزك
»» به هنگام خشكسالي در بسياري از روستاهاي منطقه، عروسكي بنام چوله قزك ميساختند. بچهها در كوچهها جمع ميشدند و در خانههاي مختلف را ميزدند و در حالي كه سنگهايي در دست گرفته و به هم ميكوبيدند، ميخواندند:
« چوله قزك بارون كو، بارون بيپايون كو»
گندما بزير خاكه، از تشنگي هلاكه
گلهاي سرخ لاله، از تشنگي مناله»
در هر خانهاي را كه ميزدند صاحبخانه بيرون آمده و به آنها خوراكي( نخود، كشمش، تخمه، شكلات، نقل،آبنبات ترش ، …) ميدهد. بچهها خوراكيها را در كيسهاي ريخته و بعد از اتمام مراسم، بين خودشان تقسيم ميكنند. در گذشته در بعضي از روستاها نظير روستاي فدافن ، براي اينكه باران بند بيايد، كله خري را در سيني گذاشته و روپوشي قرمز روي آن ميانداختند، آنگاه به سر چاه آبي در بيابان ميبردند. شخصي كه مورد قبول مردم بود، دعايي را در دهان همان كلة خر ميگذاشت و به تنهايي و دور از چشم ديگران آن را از چاه آويزان ميكرد. مردم معتقد بودندوقتي كه باران بيايد كله خر شروع به عرعر ميكند و خدا قهرش ميآيد. پس باران بند ميآيد. براي باطل كردن آن نيز، كله خر ديگري را ميسوزاندند و خاكسترِش را در چاه ميريختند.
7- رفع چشم زخم
»» در گذشته و حتي اكنون در بعضي از روستاها، اگر كسي چشم بشود، ضمه زاج سفيد را دور سرش ميگردانند و وردي ميخوانند. آن وقت آن را روي آتش مياندازند، اگر به شكل چشم شود او را چشم كردهاند و خوب ميشود و اگر به شكل نامنظمي باشد جنزده شده و اگر به شكل چار پايهاي شود، ميگويند ميميرد و اين تابوت او است. بعد ضمه را آب ميكنند و بر پيشاني و كف دست و سينه او خالي مينهند و سپس آب را در كاسهاي ريخته، يكي آن را ميبرد سركوچه ميريزد و برميگردد، سلام ميكند، يكي از اهل خانه ميپرسد:
«ـ از كجا ميآيـي؟
ـ از خانه دشمن
ـ چه ميكرد؟
ـ جان ميكند.
ـ الهي جانش برآيد.»
در بعضي از روستاها براي رفع چشم زخم و بيماري معمولاً اسپند دود ميكنند و معتقدند اگر اين كار را نزديك غروب انجام دهند بهتر است. يك تار نخ و يا خاك كفش كسي كه به او بدگمانند، گرفته باقدري اسپند دور سربچه يا بيمار دود كرده، ميگردانند و ميخوانند:
سبز است سبنج، سبزكار است از سبنج ، سر رشته صدهزار كار است سبنج پيغمبر ما
نبي ميسوخت سبنج، از بهر گزند، بر قپه پور نور محمد صلوات»
و يا ميخوانند :
« هركه از دروازه بيرون بره، هركه از دروازه تو بيه / كور بشه چشم حسود و بخيل،
شمبهزا، يكشمبه زا، دوشمبهزا، سهشمبهزا، چارشمبهزا، پنجشمبهزا، جمعهزا سبنج و سپند، پيغمبر ما كرد پسند
علي كاشت، فاطمهچيد، بهرحسين و حسن
به حق شاه مردون، درد وبلا را بگردون
شمبهزا، يكشمبهزا، دوشمبهزا، سهشمبهزا، چارشمبهزا، پنجشمبهزا، جمعهزا»
زير زمين ، روي زمين، زاغ چشم، ميش چشم، ازرقچشم، هر كه ديده، هر كه نديده، همسايه دست چپ، همسايه دست راست، پيشرو، پشتسر، بتركه چشم حسود و بخيل.
شمبهزا، يكشمبهزا، دوشمبهزا، سهشمبهزا، چارشمبهزا، پنجشمبهزا، جمعهزا،
8- بزرگداشت ايـامالله
»» ماه صفر؛ از جمله ماههايي است كه مردم هر كاري را از جمله سفر كردن، مخصوصاً
در روز سيزدهم ماه را را بد ميدانند. زيرا تني چند از پيشوايان دين در اين ماه به شهادت رسيدهاند، بنابراين زمين و آسمان عزادار است و امكان وقوع هرگونه حادثهاي بسيار است.
در بعضي از روستاهاي منطقه كاشمر در گذشته براي رفع اين احتمال «تنگ» پرآبي را در سر،سهكوچه محكم به زمين ميكوبيدند و ميگفتند:
«سيزده به در، نحسي به در، بد و بلاي ما بخوره به اي تنگ»
در روز و شب سيزدهم ماه مردم مسافرت، يا خريد لباس را بد ميدانند و اگر سفر كردهاي داشته باشند براي رفع بلا از او، صدقه ميدهند. همچنين مردم معتقدند كه اگر بچهاي در شب سيزدهم بدنيا بيايد نحسي به بار ميآورد. چون باور دارند كه :« اين بچه يا سرخودش را ميخورد و يا سر ديگري را .»
در بعضي از روستاها شب چهارشنبه آخر صفر «پلو» ميپزند، بالاي خانه آتش ميافروزند و در كوزهاي اسپند و نمك، پنبهدانه، جو پيش رس و آب ميريزند و از پشت بام به زمين ميزنند. بدين طريق وقوع هر حادثهاي را از خود دور ميكنند.
شبهاي برات : شبهاي دوازده، سيزده و چهارده ماه شعبان را شبهاي برات ميگويند مردم معتقدند كه اين سه شب، شب مردههاست، آنها در اين سهشب آزادند. مردم براي طلب آمرزش امواتشان در اين شبها حلوا ميپزند بر مزار آنها، بين ديگران تقسيم ميكنند. در اين شبها روي قبور امواتشان قاليچه فرش كرده و بر مزار آنها روضه ميخوانند. رسم بر اين است كه شب اول برات حلوا ميپزند. شب دوم روغن جوش و شب سوم در خانه و بر روي قبور مردهها شمع روشن ميكنند، ميگويند اموات در آن شبها بديدن خانههايشان ميآيند.
منبع :
۲۳۸۱
مطالب مرتبط با این موضوع :